صحیح پنداشتن. دقیق داشتن. صحیح انگاشتن. مستقیم و استوار فرض کردن. متین و محکم و برقرار دانستن: که دین مسیحا ندارد درست ره گبرکی ورزد و ژند و است. فردوسی. وگر دیر گر مرد باشی و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست. سعدی. - درست داشتن عهد و پیمان، حفظ کردن پیمان. نگه داشتن عهد. عهد و پیمان استوار داشتن: چو پیمان همی داشت خواهی درست تنی صد که پیوستۀ خون تست. فردوسی. چرا نگفتی با من بتا بروز نخست که عهد و وعده و پیمان من مدار درست. سوزنی. - درست داشتن نسبت، انتساب مستقیم: نسبت فرزندی ابیات چست بر پدر طبع بدارد درست. نظامی
صحیح پنداشتن. دقیق داشتن. صحیح انگاشتن. مستقیم و استوار فرض کردن. متین و محکم و برقرار دانستن: که دین مسیحا ندارد درست ره گبرکی ورزد و ژند و است. فردوسی. وگر دیر گر مرد باشی و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست. سعدی. - درست داشتن عهد و پیمان، حفظ کردن پیمان. نگه داشتن عهد. عهد و پیمان استوار داشتن: چو پیمان همی داشت خواهی درست تنی صد که پیوستۀ خون تست. فردوسی. چرا نگفتی با من بتا بروز نخست که عهد و وعده و پیمان من مدار درست. سوزنی. - درست داشتن نسبت، انتساب مستقیم: نسبت فرزندی ابیات چست بر پدر طبع بدارد درست. نظامی
تعجب و حیرت داشتن. (آنندراج). ازهاف. (منتهی الارب). تعجب. (دهار). غرو. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). عجب. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تعجب کردن. عجب داشتن: مدارید کردار زو بس شگفت که روشن دلش زنگ آهن گرفت. فردوسی. دام را چه نفع و چه ضر از گرفت زین گرفت بیهده ش دارم شگفت. مولوی. تبسم کنان دست بر لب گرفت که سعدی مدار آنچه دیدی شگفت. سعدی (از آنندراج). خردمند را که در زمرۀ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط از غلبۀ دهل برنیاید. (گلستان)
تعجب و حیرت داشتن. (آنندراج). ازهاف. (منتهی الارب). تعجب. (دهار). غرو. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). عجب. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تعجب کردن. عجب داشتن: مدارید کردار زو بس شگفت که روشن دلش زنگ آهن گرفت. فردوسی. دام را چه نفع و چه ضر از گرفت زین گرفت بیهده ش دارم شگفت. مولوی. تبسم کنان دست بر لب گرفت که سعدی مدار آنچه دیدی شگفت. سعدی (از آنندراج). خردمند را که در زمرۀ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط از غلبۀ دهل برنیاید. (گلستان)
محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) : بازگو تا چگونه داشته ای حرمت آن بزرگوار حریم. ناصرخسرو. لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش. ناصرخسرو. گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب. ناصرخسرو. علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)
محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) : بازگو تا چگونه داشته ای حرمت آن بزرگوار حریم. ناصرخسرو. لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش. ناصرخسرو. گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب. ناصرخسرو. علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)